به گزارش نماینده به نقل از افکار نیوز، وقتی ما میخواستیم ازدواج کنیم با هماهنگی حاج احمدآقا رفتیم پیش امام. امام(ره) خطبه عقد را خواندند. من را صدا کردند که سرم را نزدیک ببرم و چیزی در گوشم گفتند. بیرون که آمدیم همه پرسیدند امام چه گفتند. گفتم اگر قرار بود شما بدانید که در گوشم نمیگفتند. اصلا به نفعم نیست که بگویم. آنقدر اصرار کردند تا مجبور شدم بگویم. امام(ره) گفتند خانم شما سیده است تا آخر عمر مکلف هستید به خوشخلقی و خوشرفتاری با ایشان.
از مسجد که بیرون میآمد جوانها هنوز همراهیاش میکردند تا به ماشین برسد. فولوکسش به این راحتیها سواری نمیداد. جوانها باید هلش میدادند تا روشن شود و روحانی جوان را که در مقابل حکومت زبان تند و تیزی داشت برساند به جایی دیگر تا آتشی دیگر را در قلبی روشن کند. فقط آسیدعلی خامنهای اینطور نبود، آقای هاشمینژاد هم بود، آقای مطهری هم. مشهد روحانی عالم و انقلابی کم نداشت. جوانها پشتشان به همینها گرم بود و تا جایی که میتوانستند برای کارهایشان از آنها مشورت میگرفتند. حالا جوان آن روزها برای دیدار با علما برای چندمین بار به شهر قم رفته است.
روحانی بینالمللی
اولین دیدارمان با حجتالاسلام شهرستانی، داماد و نماینده آیتالله سیستانی در ایران است. زودتر از دکتر قالیباف و آقای شهرستانی به دفترشان میرسیم. بعد از رسیدن دکتر قالیباف، به بازدید موزه امامعلی(ع) میرویم؛ موزهای که در آن هدایای تقدیمی به آقای شهرستانی را در آن به نمایش گذاشتهاند. موزه دلنشینی است. راهنمای موزه از هدایای آن میگوید؛ از عقیق سفید کوههای انس یمن تا فرشهایی که بعضی از معلولان بافتهاند. توی موزه پرچمهای حرم امامان شیعه هم هست که همه صورتشان را به آن متبرک میکنند.
اواخر بازدید از موزه، آقای شهرستانی هم از راه میرسند و پس از احوال پرسی، به دفترشان میرویم. تلویزیون دفتر روشن است و شبکه العربیه اخبار پخش میکند.
برای صبحانه میرویم. صبحانههای آقای شهرستانی در میان رجل سیاسی معروف است و دیدارهای رسمی و غیررسمیشان به صرف صبحانه برگزار میشود. گفتوگویی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی به صرف صبحانهای مفصل که البته به بحثهای غیررسمی میگذرد.
آقای شهرستانی میگویند که آیتالله سیستانی با اعلام جهاد ۲ بار عراق را نجات دادند؛ یکبار وقتی که جنبش صدر در خطر بود و بار دیگر وقتی داعش حمله کرد. به نقل از آقای سیستانی میگویند: «یک لحظه احساس کردم همهچیز از دست رفت و یک آن به ذهنم رسید این حکم را بدهم. دادم و مؤثر بود.» آقای شهرستانی میگویند که رهبر معظم انقلاب بعد از شنیدن این خاطرات گفته بودند: «این ید الهی بود که ایشان را کمک کرد.»
آقای شهرستانی تعریف میکنند که وقتی نماینده سازمان ملل در عراق به دیدنشان آمده بود، به او گفته بودند: «هزار و ۷۰۰ دانشجوی نظامی عراق را به آن وضع فجیع کشتند و رسانههای شما هیچ کاری نکردند، حالا ۵ مسیحی در فرانسه کشته میشوند، کل دنیا به هم میریزد. اگر در همین عراق مسیحیان و یزیدیان نبودند، کسی همین قدر هم توجه نمیکرد. ولی آقای سیستانی دفاع از همه مردم عراق را واجب دانستند. البته این درست است که ما رسانه خوب نداریم ولی بیشتر مردم دنیا هم همیشه اخبار را از روی رسانههای دشمنان ما برمیدارند.»
از دور میز صبحانه بلند میشویم. ادامه صحبتها درباره این است که باید در حوزه رسانه جدیتر وارد شد. آقای شهرستانی به تلویزیون اشاره میکنند و میگونید: «همین العربیه دشمن ماست ولی من اخبارش را پیگیری میکنم.»
* * *
کاش انتخابات شرکت نمیکردی
«آخرین باری هم که آمدید، گفتم نباید در انتخابات ریاستجمهوری کاندید میشدید.» چشم همهمان گرد میشود. «خدمتی که اینجا میکنید بهتر است.» چشمها دوباره به حالت قبلی برمیگردد. آیتالله سبحانی از وزارت ارشاد هم گله میکنند که چرا به تکخوانی زن مجوز میدهد. در بقیه دیدارها هم این بحث مجددا پیش میآید. علما و مراجع میدانند این مساله به شهردار تهران ربط ندارد اما میخواهند از این راه حرفشان را به گوش کسانی که لازم است، برسانند. بحث در ماشین هم ادامه پیدا میکند. دکتر میگوید: «خودم که آهنگش را گوش نکردم ولی به کسی سپردم گوش دهد. او تأیید کرد توی آن سیدی تکخوانی هست.»
* * *
تکریم یا تفکیک
توی ماشین حرف به طرح «تکریم بانوان» میرسد. انگار برای دکتر عجیب است همه یک چیز دیگری از این طرح برداشت میکنند. میگوید که یکی از دانشجوهایم درباره تفکیک جنسیتی سؤال کرد. گفتم: «شدیدا مخالفم، به این دلیل که امام(ره) مخالف بودند. در عین حال مخالف اختلاط هم هستم؛ به این معنا که زن و مردی نامحرم در اداره بیشتر از خانواده کنار هم باشند. مثلا هر روز با هم صبحانه بخورند.»
تقریبا در همه دیدارها، علما از این طرح حرف میزنند. در دیدار با آیتالله موسوی اردبیلی، دکتر دوباره موضوع مخالفت امام(ره) با تفکیک جنسیتی را مطرح میکنند و آیتالله هم میگویند: «مخالفت امام را بهخاطر دارم.»
اما انتشار خبر در یکی از خبرگزاریها عجیب است. در خبرشان نوشتهاند که دکتر قالیباف در دیدار مراجع گفته من موافق طرح تفکیک جنسیتی هستم. جلوی رویمان خبر را وارونه کار کردند!
* * *
ناراحت نشوید
در دیدار با آیتالله مکارمشیرازی صدای رسیدن انگشت به صفحهکلید لپتاپ بیشتر از صداهای دیگر میآید. دیگر همه خبرنگارهای شهر قم از دیدارها خبردار شده و خودشان را رساندهاند.
آیتالله مکارم بعد از شنیدن گزارش ۱۰ساله شهردار تهران میگویند: «بعضیآدمها دچار «حجاب معاصره» هستند. حرفها و کارهای شما را میبینند ولی حاضر نیستند از آن تعریف کنند. نمیگذارند حق بعضی از کارهای شما ادا شود. این طبیعی است و نباید نگران باشید. به وقتش ارزش این کارها مشخص خواهد شد.» دکتر سکوت کرده و نگاه میکند و بعد میگوید: «ما تجربه این مدل کارها را در دوران دفاعمقدس داشتیم.»
انگار خبرنگاران هم دچار «حجاب معاصره» شدهاند. از این بخش گفتوگو چیزی در خبرگزاریها منتشر نشد.
* * *
جنگ جنگ تا پیروزی
در دیدار با آیتالله موسوی اردبیلی، دکتر بعد از کمی صحبت رسمی، خاطرهای از دوران جنگ میگوید؛ از همان روزی که آقای اردبیلی برای بازدید به منطقه آمده بودند اما موقع نماز صبح با مخزن یخ زده مواجه شدند: «به سنگر برگشتند و گفتند: ما توی شهر راحت نشستهایم و برای جنگ تصمیم میگیریم و آن وقت شما اینجا...»
* * *
یک جور دیگر
آیتالله صافی گلپایگانی در یک اتاق نسبتا کوچک شبیه کتابخانه، کنار پسر و نوهشان میزبان شهردار تهران میشوند. دکتر گزارش میدهد و ایشان گهگاه الحمدالله میگویند. میگویند شما باید یکییکی بگویید تا من از شما تشکر کنم. جوری که از خاطرات با دکتر تعریف میکنند، نشان میدهد از قدیم ایشان را میشناسند. دکتر هم به همراهان میگوید آقای صافی از قدیم ما را یاری میکردند. اگر حمایتهای ایشان از نیروی انتظامی نبود نمیتوانستیم پلیس زن را راه بیندازیم.
* * *
امام در گوش داماد چه گفت
به دیدار با آیتالله وحید خراسانی نمیرسیم. جلوتر از تیم راه افتاده بودیم که زودتر آنجا باشیم اما راه را گم کردیم. دیر میرسیم و راهمان نمیدهند؛ درست مثل خبرنگارها و شبهخبرنگارهای دیگری که راهشان نداده بودند.
جلوی دفتر مینشینیم و مشغول خوردن چای میشویم. یک طلبه جوان نامهای دستش گرفته و دنبال کسی میگردد که آن را به دکتر برساند. میگوید دیشب عروسی کرده. خانمش از سادات است و دوست دارد دکتر مهمان خانهشان شود.
توی ون، ماجرا را برای دکتر تعریف میکنیم. میگوید حتما یکی از طرف من به خانهاش برود، بهخصوص که خانمش سادات است. بعد خاطرهای از ماجرای ازدواج خودش تعریف میکند: «وقتی ما میخواستیم ازدواج کنیم با هماهنگی حاج احمدآقا رفتیم پیش امام. امام(ره) خطبه عقد را خواندند. من را صدا کردند که سرم را نزدیک ببرم و چیزی در گوشم گفتند. بیرون که آمدیم همه پرسیدند امام چه گفتند. گفتم اگر قرار بود شما بدانید که در گوشم نمیگفتند. اصلا به نفعم نیست که بگویم. آنقدر اصرار کردند تا مجبور شدم بگویم. امام(ره) گفتند خانم شما سیده است تا آخر عمر مکلف هستید به خوشخلقی و خوشرفتاری با ایشان.»
همراهان
حجج اسلام مرادی، امرودی و صادقزاده از همراهان معمم این دیدارها هستند. در دیدار با حجتالاسلام شهرستانی، دکتر به این ۳ نفر اشاره میکند و به شوخی میگوید: «ما امور فرهنگی شهر را به روحانیون سپردهایم، بهشت و جهنمش هم پای خودشان.»
بعد از دیدار با آیتالله وحید خراسانی قرار میشود یک ساعت در حرم باشیم. توی صف نماز مردم خودشان را به دکتر میرسانند. یکی از تونل توحید تعریف میکند، یکی دنبال کار میگردد، یکی انتقاد میکند و غر می، دکتر هم برای بعضیشان توضیح میدهد، بعضی از مردم هم پچپچ کنان رد میشوند. موقع رفتن که میشود، همه میآیند به جز آقای شهاب مرادی. چند دقیقه بعد میفهمیم کفش حاجآقا را بردهاند.
نظر شما